دانلود پایان نامه ادبی
یازار : amirreza | بؤلوم : تحقیق و مقالات

جنبش فرمالیسم (شكل گرایی) روسی یكی از جریان های ادبی است كه علیرغم آنكه در اوایل قرن بیستم به وجود آمد و خیلی رود هم از بین برده شد. اما تاثیر انكارناپذیری بر جریان های ادبی گذاشت كه سال های دوری بعد از آن پا گرفت.
بسیاری از اصولی كه امروزه در بررسی و نقد و تحلیل شعد و ادبیات، اصول مسلم فرض می شوند، برای نخستین بار در جنبش فرمالیسم مطرح و تئوریزه شدند. فرمالیست ها در پس پاسخ به این سوال برآمدند كه چه چیز باعث می شود كه شعر یا متن ادبی از متون دیگر متفاوت باشد؟ در پاسخ به این سوال به سوی تعریف نوعی شعر ناب روآوردند كه تأكیدش بر جنبه های صوری ادبیات و شعر و شكل های خاص آن است و به خصوص نوع زبانی كه به كار می برد. و این به دلیل استفاده از تكنیك ها و شگردهایی است كه به كار می برند.
در این بخش سعی در معرفی این شگردها داریم كه به كاذر بستن آنها موجد شاعرانگی در زبان است.
آشنایی زدایی (بیگانه كردن) [Ostranenie]
یكی از مهم ترین و جذاب ترین مفاهیم در فرمالیسم كه از اصلی ترین ویژگی هایی است كه به شكل های مختلفی در بیان ادبی استفاده شده است، آشنایی زدایی یا بیگانه كردن است. شكلوفسكی (Victor Shkovsky) نخستین بار این مفهوم را مطرح كرد. پس از او یاكوبسن و «تینیالوف» در مواردی از این مفهوم به عنوان بیگانه سازی یاد كردند. ویكتور شكلوفسكی در رساله اش «هنر همچون شگرد» (هنر به مثابه فن) (Art Technique) 1917 برای اولین بار به این مفهوم اشاره می كند.
به گفته «شكلوفسكی» ما هرگز نمی توانیم تازگی دریافتهایمان از اشیاء را حفظ كنیم. الزام های وجود متعارف موجب می شود كه آن ها تا حدود زیادی «خودكار» شوند. آن چشم انداز معصومانه ای كه در آن طبیعت شكوه و تازگی یك رویا را حفظ می كند، حالت متعارف شعور انسانی نیست. این وظیفه خاص هنر است كه آن اشیاء را كه به موضوع های عادی آگاهی روزمره ما تبدیل شده است به ما بازگرداند (مسلون، ویدوسون (۱۳۷۷) ص ۴۹)
هر ادراك حسی ما را دوباره سازمان یم دهد و در این مسیر قاعده های آشنا و ساختارهای به ظاهر ماندگار واقعیت را دگرگون می كند. هنر عادت هایمان را تغییر می دهد و هر جنبه آشنا را به چشم ما بیگانه می كند. میان ما و تمام چیزهایی كه به آن خو گرفته ایم فاصله می اندازد و اشیاء را چنانكه برای خود وجود دارند به ما می نمایاند و خودكاری را كه زاده ادراك حسی است از ما دور می كند.
این برداشت از آشنایی زدایی تاثیر پدیدارشناسی (هوسرل) بر شكلوفسكی است و آشكارا یادآور بحث نابسنده بودن رویكرد آغازین یا طبیعی ما به جهان و ضرورت راهیابی به خود چیزهاست (احمدی (۱۳۷۵) ص ۴۷) شكلوفسكی در كتاب «هنر همچون شگرد» این نكته را آشكار می كند.
«هنر وسیله ای است برای تجربه ساختن شیء، اما شی ساخته شده اهمیتی در هنر ندارد»
«هنر هست تا به ما كمك كند حس زندگی را بازیابیم، هست تا واداردمان كه چیزها را احساس كنیم، تا سنگ را سنگی كند. غایت هنر اعطای حی شی است آن گونه كه دیده می شود، نه آن گونه كه شناخته یم شود. تكنیك هنر ناآشنا كردن چیزهاست. مبهم كردن فرم هاست. تا دشواری و طول زمان ادراك را افزایش دهد. عمل ادراك در هنر فی نفسه غایت است و باید طولانی شود در هر تجربه ما از ساختن است كه اهمیت دارد نه شی ساخته شده.
او می گوید «وقتی ادراك عادت یم كند، خودكار می شود…. سی را گویی پیچیده در كیسه می بینیم. از هیئتش می دانیم كه چیست، اما فقط سایه ی آن را می بینیم.»
«شكلوفسكی» تعریف از روش «تولستوی» (Talstoy) سرمشق می گیرد یعنی «دیدن چیزها خارج از زمینه ی معمولی و طبیعی وجودشان» او در بررسی قطعه ای از یادداشتهای روزانه ی «تولستوی» به این نتیجه می رسد: عادت اشیاء، لباس ها، اثاث، همسر آدم و … پس از جنگ را می بلعد. اگر كل زندگی پیبچیده بسیاری از انسان ها ناآگاهانه ادامه یابد، در این صورت این زندگی ها انگار هرگز نبوده است.
«شكلوفسكی» سپس با ذكر نمونه هایی از آثار «تولستوی» تكنیك آشنایی زدایی را به تفصیل تشریح می كند و نشانمان می دهد كه تولستوی چگونه با استفاده از نظرگاه یك دهقان، یا حتی یك حیوان، می تواند امر آشنا را بیگانه بنمایاند. به نحوی كه در باره آن می بینیم… در داستان، آشنایی زدایی البته از طریق نظرگاه و سبك انجام می پذیرد، اما نحوه ی تدارك طرح هم در نیل به آن سهیم است. طرح، با تنظیم در باره ی رخدادهای قصه، آن ها را آشنایی زدایی می كند. و چون هنر خود معرضو زمان است، تمهیدات خاص برای آشنایی زدایی هم تن به عادت می دهند و به قراردادهایی بدل می شوند كه سرانجام همان اشیاء و رخدادهای را كه هدف از ابداع این تمهیدات آشكار كردن آن ها بود تار و مبهم می كنند پس وجود یك تكنیك «واقعگرایانه»ی دائمی امكان پذیر نیست.
در نهایت، واكنشی كه هنرمند به استبداد قراردادهای داستانی یا بازنمایی داستانی نشان می دهد واكنشی هجوآمیز است. او، چنان كه «شكلوفسكی» می گوید، با مبالغه در تكنیك های متعارف، آن ها را «عریان» می كند. (اسكولر (۱۳۸۳) صص ۱۲۲ و ۱۲۳)
آشنایی زدایی در آثار «شكلوفسكی» به دو معنا به كار رفته است:
۱-نخست به معنای روشی در نگارش كه آگاهانه یا ناآگاهانه در هر اثر ادبی برجسته ای یافتنی است و حتی گاه شكل مسلط بیان است. این مفهوم، ریشه در بحثی قدیمی در نظریه ی ادبی در مورد كاربرد عناصر مجاز در متون ادبی و شعر دارد. كاربرد مجازی واژگان ذهن را متوجه معنای تازه ای می كند و معناهای آشنا بی اهمیت و ناپدید می شدند.
معنای دوم «آشنایی زدایی» در آثار «شكلوفسكی» معنایی گسترده است و تمامی شگردها و فنونی را دربر می گیرد كه مولف آگاهانه از آنها سود می جوید تا جهان متن را به چشم مخاطبان بیگانه بنمایاند. نویسنده به جای مفاهیم آشنای واژگان، شیوه ی بیان یا نشانه های ناشناخته را به كار می گیرد. این ترفند، البته درك دلالت های معنایی اثر را بسیار دشوار می كند و موضوع را چنان جلوه می دهد مه گویی از این پیشتر وجود نداشته است.
هدف بیان زیبایی شناسانه در این حالت نه روشن كردن فوری و مستقیم معانی، بلكه آفرینش حس تازه، ویژه و نیرومندی است كه خود آفریننده ی معانی تازه می شود. در واقع با ورود واژه و موضوع شعری به قلمرو ادراك حسی تازه آشنایی زدایی آغاز می شود.
فهرست
شاعرانگی مبتنی بر شكل (فرم)
۱-فرمالیست ها
-آشنایی زدایی
-هنر به مثابه تمهید
-طرح
-انگیزش (مقابله با عادی و طبیعی بودن)
-شكل رایج (عنصر غالب)
-كاركرد به جای تمهید
-قصه ی پرداخت شده
-فرم و محتوا
-بررسی اثر ادبی در نظام خاص خود (خود ارجاع بودن)
-جدایی اثر از نیت مولف
-اهست ریتم (ضرباهنگ) و آوا
-جدایی شعر (متن) از تاریخ، ملت و بیوگرافی
-جدایی زبان كاربردی و زبان شعر
-معنا و تمهیدات زبانی در شعر
-دو نوع ساختار در داستان های روایت گر
-نقد فرمالیسم
-دیگر ویژگی های فرمالیسم
۲-یاكوبسن
معرفی
نظریه ارتباطی
-نقش عاطفی
-نقش ترغیبی
-نقش ارجاعی
-نقش همدلی
-نقش فرازبانی
-نقش شعری
-استعاره و مجاز
-نقد یاكوبسن
-استعاره و مجاز در پروست
-استعاره و مجاز در تحلیل نمایشنامه ی میمون پشمالو یوجین اونیل
۳-بختین
-تك آوایی و چندآوایی
-كارناوالی شدن
۴-ساختارگرایی و معنا